جدول جو
جدول جو

معنی در جا زدن - جستجوی لغت در جدول جو

در جا زدن(پُ دَ)
در (اصطلاح نظامی) در مشق سربازان متوقف پایها را چون رونده ای به زمین کوفتن. ایستاده و متوقف پایها را به نوبت چون رونده ای برداشتن و بازنهادن. ایستاده و بی رفتن پایها را چون رونده ای یکی را برداشتن و یکی را نهادن. ایستاده چون رونده ای پای برداشتن و نهادن. در یک جا متوقف بوده پایها رامانند یک تن رونده برداشتن و فروگذاشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مجازا، به بیگاری یا کاری بیهوده مشغول بودن. کاری بی فایده کردن. عمل بیهوده کردن. کاری بی ثمر و نتیجه کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ترقی ناکردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). متوقف ماندن در یک مقام یا یک طرز فکر یا یک مرحله از تکامل باطنی و ظاهری. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
در جا زدن
پای خود را با آهنگ بر زمین کوبیدن سرباز، متوقف شدن در یک درجه و مقام یا پایه علمی پیشرفت نکردن: ما از جمله کسانیم که در جا زده ایم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درجا زدن
تصویر درجا زدن
در امور نظامی پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن
کنایه از در یک حال یا در یک مقام باقی ماندن و پیشرفت نکردن
فرهنگ فارسی عمید
در اصطلاح نظامی، در مشق سربازان، ایستاده چون رونده ای پای برداستن و نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر وا زدن
تصویر سر وا زدن
اعراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر پا زدن
تصویر سر پا زدن
پشت پا زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در آب زدن
تصویر در آب زدن
کنایه از کار بیهوده کردن
فرهنگ فارسی معین